علی الماسی زند؛ سیدجواد میری
چکیده
همانطور که همه میدانیم مبانی فکری مارکس متأثر از فلسفۀ هگل بود و به همین دلیل وی در مواجهه با دوگانۀ معروف هنرمستقل و هنرمتعهد (کانت - هگل) طرف هنرمتعهد هگلی را میگرفت. از لحاظ نظری، این سوگیری به معنای رد خودمختاری و استقلال اندیشمند و مردود دانستن تفرّد سوژۀ خلاق در ساحت خلق اثر است، اما در عمل خواهیم دید که با توجه به ذات انسان ...
بیشتر
همانطور که همه میدانیم مبانی فکری مارکس متأثر از فلسفۀ هگل بود و به همین دلیل وی در مواجهه با دوگانۀ معروف هنرمستقل و هنرمتعهد (کانت - هگل) طرف هنرمتعهد هگلی را میگرفت. از لحاظ نظری، این سوگیری به معنای رد خودمختاری و استقلال اندیشمند و مردود دانستن تفرّد سوژۀ خلاق در ساحت خلق اثر است، اما در عمل خواهیم دید که با توجه به ذات انسان باورانۀ ادعاهای اتوپیاگرایانۀ کمونیستی (برابری ـ جامعۀ بیطبقه)، لاجرم سویههای اومانیستی در آراء متقدم مارکس نیز مشاهده میشود. همین سویههاست که موتور محرکۀ هنرمندان نوگرای چپ در سالهای منتهی به انقلاب اکتبر شد. در این نوشتار سعی شده تا به جستجوی ریشههای رشد هنرآوانگارد (هنر مارکسیستی پیش از انقلاب اکتبر) در آراء متقدم مارکس پرداخته و حتیالامکان نشان داده شود که چگونه کمرنگ شدن این آموزهها و سنگینی کفۀ ترازوی اندیشۀ مستقل ـ متعهد به سمت رویکرد هگلی و تصلّب نظام ایدئولوژیک، اسباب افول اندیشۀ نوگرا در فاصلۀ زمانی پسا مارکس [پیش از انقلاب] تا اوج ایدئولوژی استالینیستی را در سپهر اندیشۀ چپ، فراهم کردند.این مقاله مطالعهای موردی در باب «نسبت هنر و ایدئولوژی» است که به قبل و بعد انقلاب اکتبر روسیه اختصاص یافته اما به لحاظ نظری، نتایجی قابلتعمیم دارد.
اصغر ایزدی جیران
چکیده
هدف این مقاله مطالعه مردمنگارانه یک اجتماع طایفهای در محلهای تهیدست و حاشیهنشین در شهر تبریز است. تمرکز پژوهش حاضر حول رابطه بین فرد و اجتماع طایفهای میگردد. به همینمنظور، مردمشناسی روانشناختی به-طور عام و مردمشناسی عواطف بهطور خاص بینشهای تحلیلی نویسنده را تشکیل دادهاند. دادههای مقاله از مقاطع مختلفی از ...
بیشتر
هدف این مقاله مطالعه مردمنگارانه یک اجتماع طایفهای در محلهای تهیدست و حاشیهنشین در شهر تبریز است. تمرکز پژوهش حاضر حول رابطه بین فرد و اجتماع طایفهای میگردد. به همینمنظور، مردمشناسی روانشناختی به-طور عام و مردمشناسی عواطف بهطور خاص بینشهای تحلیلی نویسنده را تشکیل دادهاند. دادههای مقاله از مقاطع مختلفی از انجام کار میدانی طولانیمدت طی پانزده سال در محله قوربان درهسی برگرفته شدهاند. مشاهدات روزانه، شنیدن موقعیتی، و حضور یا مشاهده مشارکتی در زندگی روزانه و موقعیتهای خاص، کمک کردهاند تا یادداشت-های میدانی تولید شوند. سپس، تمهای تحلیلی خلق شدهاند. متن به سبک خاص نوشتار مردمنگارانه نوشته است. زندگی در اجتماع طایفهمحور قوربان درهسی فرهنگی دوگانه پدید آورده که احساسات اعضا، مردان و زنان، را به-طور دوسویهای تحت تأثیر قرار میدهد: بیارزش شدن پیرمردها، احساس قدرت جمع در بین مردان جوان، حضور همهجایی سایه طایفه، احساس بیفرهنگی، و زخم خوردن از حرف. این فرهنگ دوگانه با خلق دو جهان عاطفی متفاوت، همزمان دامن زده است به گرایش به محله و گریز از محله در بین گروههای مختلف. برای تحلیل تنشهای درون فرهنگ، رویکرد مکتب فرهنگ و شخصیت به کارم نیامد. بنابراین، مفهوم پیدایش دودستگی گریگوری بیتسون را جهت فهم جهان عاطفی مالازینالی به کار بستم.
بهروز روستاخیز
چکیده
تصور مواجهه با دیگری، اغلب تصوری غریب است. ما هر اندازه هم که کنجکاو و مایل به کشف جهانهای دیگر بوده و از تمنای چنین کشفی بر سر ذوق باشیم، اما نمیتوانیم بر تمامی اضطرابها، تردیدها و گاه حتی ترسهای خویش فائق آئیم. این ترسها در سطحی کلان، البته ممکن است بهزودی ما را در لاک دفاعی یا حتی حالت تهاجمی قرار دهد و هیچ کم نیستند ...
بیشتر
تصور مواجهه با دیگری، اغلب تصوری غریب است. ما هر اندازه هم که کنجکاو و مایل به کشف جهانهای دیگر بوده و از تمنای چنین کشفی بر سر ذوق باشیم، اما نمیتوانیم بر تمامی اضطرابها، تردیدها و گاه حتی ترسهای خویش فائق آئیم. این ترسها در سطحی کلان، البته ممکن است بهزودی ما را در لاک دفاعی یا حتی حالت تهاجمی قرار دهد و هیچ کم نیستند شواهدی در درازای تاریخ که مؤید چنین حالتهایی است. با این همه، با فرضِ ناگزیر ارتباطات میانفرهنگی در روزگار کنونی، میتوان این ارتباطات را چونان جریانی از تعدیل شخصیت و هویتهای انسانی-اجتماعی به شمار آورده و از این رو، بر گسترش آن در یک چارچوبِ فراگیر پای فشرد. بنابراین، مقالة حاضر مبتنیبر چنین نگاهی و بر اساس نوعی روششناسی تفسیری، بهدنبال فهم چگونگی این امر بوده است. در این راستا، با بهرهگیری از فیلم سینمایی «هفت سال در تبت» که بر پایة داستانی واقعی ساخته شده است، نشان دادهایم که ارتباطات میانفرهنگی جدای از امکان شکوفایی هویتهای چندوجهی، زمینة تعدیل خود شخص در نسبت با خودش و نیز، تعدیل نگاه او به دیگران را فراهم میسازد. این امر مراتب گوناگونی داشته و در صورتهای مختلفی تجلی مییابد که در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
بهروز سپیدنامه؛ یارمحمد قاسمی؛ شهین آرین
چکیده
ارزشهای اجتماعی احساسات ریشه داری هستند که مردم آنها را پذیرفته و مبنای عمل و رفتار خود قرار میدهند. هدف از پژوهش حاضر، بازنمایی ارزشهای اجتماعی در ضربالمثلهای مردم ایلام است. روش تحقیق تحلیل محتوای کمی و جامعه آماری شامل تمامی ضربالمثلهایی است که در کتابهای مربوط منتشر شدهاند.یافتههای پژوهش مؤید آنند که شکل غالب ...
بیشتر
ارزشهای اجتماعی احساسات ریشه داری هستند که مردم آنها را پذیرفته و مبنای عمل و رفتار خود قرار میدهند. هدف از پژوهش حاضر، بازنمایی ارزشهای اجتماعی در ضربالمثلهای مردم ایلام است. روش تحقیق تحلیل محتوای کمی و جامعه آماری شامل تمامی ضربالمثلهایی است که در کتابهای مربوط منتشر شدهاند.یافتههای پژوهش مؤید آنند که شکل غالب ارزشهای مورد توجه مردم ایلام که در ضربالمثلها بازنمود شدهاند عبارتند از ارزشهای مبتنی بر تغییر و دگرگونی اجتماع، جمعگرایی و دیگرخواهی و باورمندی به منفعت جمعی و یرهیز از سودجویی شخصی، تدبیر و تعقل، نظم و پیروی از مصوبات اجتماعی، تساهل و تابآوری و مدارای اجتماعی، برابر خواهی در دو بُعد عام (عدالت و اعتدال) و بُعد خاص (مساوات جنسی)، ارزشهای خانوادگی و خویشاوندباوری و ارزشهای اقتصادی در دو بُعد ایجابی (ستایش سرمایه اقتصادی) و سلبی (نکوهش ثروت و نوکیسگی) است.نتایج تحقیق بیانگر بازنمود نوعی از منش اجتماعی است که به دگرگونی اجتماعی ، دیگرخواهی ، عقلانیت ، نظم و قاعده مندی، تساهل و تاب آوری، برابرخواهی، خویشاوندسالاری و سرمایه اقتصادی باورمند است اما ته نشستهای زندگی ایلی طایفهای که مبتنی بر قدرگرایی، خاصگرایی و هژمونی مردانه است نیز در آن مشاهده میشود.
ناهید سمنانی؛ فریبا حنیفی؛ اصغر شریفی
چکیده
امروزه نقش انسان ها در توفیق تحقق اهداف سازمان ها و ارتقای سرمایه اجتماعی بسیار محرز می باشد، هدف اصلی این پژوهش نیز شناسایی عوامل موثر بر مولفه های سرمایه اجتماعی در آموزش و پرورش به منظور ارائه مدل علمی جهت ارتقای آن است. روش تحقیق در بخش کیفی به روش داده بنیاد و در بخش کمی از نوع پیمایشی است. از 1096 نفر جامعه آماری بخش کمی در سه سطح ...
بیشتر
امروزه نقش انسان ها در توفیق تحقق اهداف سازمان ها و ارتقای سرمایه اجتماعی بسیار محرز می باشد، هدف اصلی این پژوهش نیز شناسایی عوامل موثر بر مولفه های سرمایه اجتماعی در آموزش و پرورش به منظور ارائه مدل علمی جهت ارتقای آن است. روش تحقیق در بخش کیفی به روش داده بنیاد و در بخش کمی از نوع پیمایشی است. از 1096 نفر جامعه آماری بخش کمی در سه سطح مدیران ارشد، میانی و اجرایی (مدارس) 285 نفر نمونه، طبق جدول مورگان انتخاب شدند. ابزار تحقیق، پرسشنامه محقق ساخته بوده که در قالب روایی همگرا و پایایی با ضریب 881/0 تایید شد. دادهها به صورت توصیفی و استنباطی مورد تجزیه تحلیل قرار گرفتند. از 79 شاخص موجود 6 عامل اصلی و 13 مولفه شناسایی شد. در شرایط علی عامل هویت اجتماعی با ضریب(732/0) ،در مقوله محوری عامل مشارکت اجتماعی با ضریب (65/0) ، در شرایط زمینه ای عامل شبکه های اجتماعی با ضریب (694/0) ، در شرایط مداخله گر عامل آسیب های اجتماعی با ضریب (743/0) ، در راهبردها عامل آگاهی اجتماعی با ضریب (699/0) و در پیامدها عامل مسئولیت اجتماعی با ضریب (692/0) در سرمایه اجتماعی تاثیرگذارهستند.با توجه به نتایج مدل دارای ساختار مناسبی است.
محمد فرهادی؛ نادر امیری
چکیده
تأمین اعتبار معرفت مهمترین مسألهی مطالعات علم در فلسفه و جامعهشناسی است. کاوش معرفت و پرسش از اعتبار آن، علم را به مثابه پدیدهای اجتماعی معرفی و جامعهشناسی را وارد این مجادله کرد. این تحولات حول مفهوم پراکسیس به مثابه بنیان تأسیس جامعه و پدیدههای اجتماعی شکل گرفته است. مشخصاً مارکس و ویتگنشتاین پراکسیس و آگاهی -و لذا علم ...
بیشتر
تأمین اعتبار معرفت مهمترین مسألهی مطالعات علم در فلسفه و جامعهشناسی است. کاوش معرفت و پرسش از اعتبار آن، علم را به مثابه پدیدهای اجتماعی معرفی و جامعهشناسی را وارد این مجادله کرد. این تحولات حول مفهوم پراکسیس به مثابه بنیان تأسیس جامعه و پدیدههای اجتماعی شکل گرفته است. مشخصاً مارکس و ویتگنشتاین پراکسیس و آگاهی -و لذا علم را -را در پیوند با هم معرفی کردهاند. این مقاله استدلال میکند از منظر پراکسیس، علم مقید به اقتضائات عمل جمعی عاملان بوده و پرسش از اعتبار یافتهها موکول به تحلیل مناسبات اجتماعی محاط بر علم است.اطلاق این موضع به جامعهشناسی که خود علم پراکسیس است موقعیت را پیچیدهتر میکند؛ معیار اعتبار یافتههای جامعهشناسی تقید به پراکسیس عاملان اجتماعی در قالب طبقه است. این موضع از تحمیل پراکسیس جامعهشناسان به موضوع مطالعه و تحریف واقعیات اجتماعی جلوگیری کرده و مانع ابژهسازی از گروههای مورد مطالعه میشود. این موضع همچنین دوگانههای طاقتفرسای ذهن/عین و خزد/کلان را منحل میکند ضمن اینکه به زایایی علم جامعهشناسی در مواجهه با وضعیت انضمامی جامعه ایران منجر میشود.